کم حوصلگی

می گویند:آدم مریض کم حوصله می شود. دور و برش را شلوغ نکنید.

این روزها کسالت دارم. کم حوصله شده ام.

بهانه تو بیمارم کرده. خودم خوب می دانم.

به گفته دیگران توجهی نکن. بیا به دیدارم.

بیا و دور و برم را شلوغ کن.

 بیا و دلجویی کن از تن به انتها رسیده ام.

در آخر خط ...

شاید این آخرین قدم هایم به سوی تو باشد...

حال دلم

حال دلم خوب نیست

مانده ام

بین این و آن

بین باید و نباید

مانده ام اینجا کجاست؟

دنیا را می گویم

مانده ام در کار بشر!

در مانده ام از حیوانیت مردم کوفی

در عجبم از سر بریده پاره تن فاطمه و علی و بالای نی!

خدایا مرا انسان خلق کردی

اما می ترسم از عاقبتم

نکند راه را گم کنم

نکند به جدا شدن سر فرزندان پیامبرت راضی شوم

آی خدای من

مرا از غفلت و گمراهی نجات بده

اله من یاریم کن

پایان مهر

پایان مهر
شروع پاییز بود
تک درخت انار
سایه اش را سبک می کند
نیستی تا در پناهش بنشینی

ملاقات باران

دیروز بعد از مدتها انتظار باران را دیدم. باران روی شیشه می نشست و می غلطید و بی آنکه لبخند سردم را لمس کند، بر زمین می ریخت.

اما حیف باران هم زود تنهایم گذاشت. دل گرفته اسمان و قهر خورشید و خزان و امروزی که سرد می گذرد.